3 دی 1391همواره اگر در بر من ساغر و می بود
روزی که درختم بشکست از در سازش
بر کش ز گلویت غم دل را که به شیون
یادی مکن از زاهد سالوس ستمگر
ایمن نبود کاخ شه از باد حوادث
گفتم به صبا نافه ی خوش را ز که داری
در خلوت صوفی سحر از جلوه ی ساقی
از روز ازل گفتم و گویم که در این راز