5 تیر 1397بـه ژرفای همـان برفی کـه بـر الـوند می خواهم
بتاب ای مـاه مهتـــابی دمـــادم بـــر سیاهی ها
بـه هنگام گـــــرفتـاری گــــره بــگشاید از کــارم
به سانِ قـــوری چینی تَــرک افتـــاده در جسمم
کماکان غنچـه های لالــــه گونت را شکـــوفا کن
دیابت دارم و دانم علاجش قهـــوه ی تلخ است
چنان خوبی کـه عمری را بـه یادت زندگی کردم
بـــه دیـــدار مـنِ دلخون عسل راضی نمی گردی