22 اردیبهشت 1397
هر ثانیه می ریزی با چهره ی رویایی
بر روی تن ِ کوچه یک پنجره زیبایی
چشمان ِ امیدم را آویخته ام بر در
تا روی تو را بیند آن لحظه که می آیی
از تیره ی مجنونم یعنی که نبودت را
عمری به کلنجارم در وادی ِ تنهایی
"ای پادشه خوبان"حافظ به تو میگوید
"دریاب ضعیفان را در وقت توانایی"
در گوشه ی میخانه از رنگ لبت گفتم
ساغر به زبان آمد از آن همه گیرایی
گاهی من ِ افسرده از عشق نمی گفتم
تا آن که بیفتادم در ورطه ی شیدایی
روزی که عسل بانو چشمان تو را دیدم
یک باره بریدم دل از بند ِ شکیبایی