7 اسفند 1396

حریر دامن سبزت‌ مسیرِ بوی‌شب بوهاست
غزال‌وحشیِ‌چشمت پلنگِ دشتِ آهوهاست

به سوی هُرم آغوشت مهاجرها به پـروازند
هوای سردوییلاقی پر ازکوچ پرستوهاست

بیا با ناوک مژگـان بزن زخم و خلاصـم کن
که‌برروی‌تنم‌صدهاخراش‌ازتیغ چاقوهاست

من از غم نامه های  کشتن سهراب فهمیدم
که شهدناب لبهایت اساس ِنوشدارو هاست

شکوه‌شهرخورشیدی‌که‌ازچشمان من دوری
طلوع موطلایی ها کماکان درفراسوهاست

سفرکردم به ناکامی ولی باچشم‌خود دیدم
که‌بعدازاینهمه‌تلخی‌عسل‌درکام کندوهاست

تو را اصلاً عسل بانو زر و زیور بغـل کـرده
شعاع‌دامنت زربفت‌و بردستت النگوهاست