17 بهمن 1396
ای که در طـــول زمـان مونس آدم بودی
بین هــر واژه ی شعرم تو فقط کم بودی
آنقَدر خالص و پاکی که در آغوش نسیم
روی هــر برگ گلی قطــره ی شبنم بودی
مثل اشکی که فرو میچکد از گونه ی ابر
دّر و دردانـه ای از بـارش نـــم نـــم بودی
در پس ِ بـاغ قنـاری وســطِ جنگـل سبـز
نفـس میخـک و آلالـــــه و مــــریم بودی
ریگ تفتیده ای از دشـتِ بـلا بـودم و تو
به گــــوارائی صد چشمه ی زمــزم بودی
آمــــدی ارگ دل از آمــدنت ریخت بهـم
بی خــبر از گسل و زلـــزله ی بـــم بودی
نور باران شــدم از روی تـو بانــو عسلم
همچنان مـاه مــن و مــردم ِ عالـم بودی