دوش به رخسار تو دل دوختم
شعله شدی ذوب شدم سوختم
بال و پرم از تبت آتش گرفت
از نفس گرم تو افروختم
بر سرِ بازارِ وفا زیرِ نرخ
دین و دلم را به تو بفروختم
هیچ درو کرده ام از زندگی
هیچم و جز هیچ نیندوختم
اشک شد و بر تن کاغذ چکید
آن چه که در مدرسه آموختم