22 آذر 1396
می زند چوب ِ دلم طبل تمنای تو را
تو کجایی که بجویم صنما جای تو را
گرچه پنهان شده ای ازمنِ پروانه صفت
می کنم نیمه ی شب قصد تماشای تو را
آرزویی که مرا سر به هوا کرده هنوز
به دلم ماند و ندیدم قد و بالای تو را
آخر از عشق و جنون آینه را می شکنم
منعکس گر نکند چهره ی زیبای تـو را
روزها از گذر باد صبا می شنوم
هم چنان زمزمه و خنده ی گیرای تو را
در کنار منِ بی دل به ترنم بنشین
که نشینم به تفأل شب یلدای تو را
گرچه بانوعسلت واژه ایازنامه نخواند
به جهانی ندهم شعر و غـزل های تو را