22 آبان 1396

عاشق ِشعله ی رخسار تو دیوانه ی توست
گِرد سیمای تو میچرخدو پروانه ی توست

فـردی از نابلــدانم کــه بــه هــر در زده ام
من ِناشی چه بدانم که کجاخانه ی توست

بس کـه بر جام‌ لبت زُل زدم از روی هوس
باورم شد کـه لبـم بر لب پیمـانه ی توست

نقـره داغــم کنـد از فــاصله هــا هُـرم تنت
آتش وسوسه در پنبه ی بی دانـه ی توست

آن چه ریـزد به وفور از عقـب روسری ات
موجی از شُرشُر ابریشم ِبر شانه ی توست

گرچه پیوسته نهادی بـه رهــم دانـه و دام
هدفم خـال لب و چاله ی برچانه ی توست

بی تـو بانـو عسلـم خسته تــر از ارگ ِ بمم
تکیه گاه دل من باش کـه ویرانه ی توست