2 تیر 1396مثل برق آمد و از کــوچه ی ما رّد شد و رفت
دیدم از گودی چشمش کـه کمی واهمه داشت
گـونه ی نازکش از بوسه چه قـــرمز شده بود
دیگــر آن میوه ی ممنوعـــه به کس دل ندهد
گفتم ای فتنه گـر از عـــــرض خیابان مـــگذر
دلفریبی کـــه سحر مونس جـــــانم شده بود
قلــــمم می دود از نو به مـــــــوازات قطـــار