6 اسفند 1395
سـاز بی آوازم و سنتــور میخـواهـد دلـم
نغمه ای درگوشه ی ماهور میخواهد دلم
بیخبر مهمان فردوسی شدم در شهرتوس
همــرهی تـا مــرز نیشابـور میخواهد دلم
ای صبـا در راه بـرگشتت بـه مـژگانم بگو
باهمایون قطعه ای درشور میخواهد دلم
هر زمانی نغمه با مرغ سحر سر می دهم
همنــوایی از دف و تنبـور میـخواهـد دلم
دادم ازدست غم آلودِخزان تن را به کوچ
پـــر زدن تا قلّـه های دور می خواهد دلم
ساقیا پُرکن که دیگر طاقتم ازحد گذشت
ساغـری از بـاده ی انگـور می خواهد دلم
گوشه ی چشم عسل بانو که میآید به یاد
زُل زدن بر نـرگس مخمـور میخـواهد دلم