21 بهمن 1395

گلچهره ی دور از وطنم خانه ات آباد 
بی روی تو هرگز نسرودم غزلی  شاد

غیر از تو کسی پر ندهد خاطره ها را
در هاله ای از بی‌خبری رفته ام از یاد

سرمای  شدید  آمده ‌  در‌  میهنم  امّا
دلگرمی من بسته به گرمای  تنت باد
 
نم نم چکد از هر مژه ام وسعت یادت
وقتی که دلم پر شود از ناله و فریاد

چشمان ترم  منتظر  در زدن  توست
بازآ که دل پُر تپش از شور وشر افتاد

از عشق  توام ‌ زنده  به  امید  رهایی
هرچندکه از دست قفس‌کس نشدآزاد

بانو ‌ عسلم  شانه  بزن  بر  خمِ  زلفت
کز‌  شانه زدن  بوی معطر شود  ایجاد