30 دی 1395
پری رویِ گل اندامم نگیر از من خیالت را
که عمری آرزو دارم تبِ شوقِ وصالت را
ورودِ دل برانگیزت نرفت از خاطرم هرگز
شرایط گرچه نگذارد بپرسم از تو حالت را
به بوی نابمیخکها حسابی کرده ام عادت
مگر در کوچه میریزی خم زلف شلالت را
خوشا بر حال آیینه که در دیدارها بیند
لب سرخ و رخ ماه وسیاهی های خالت را
از آن روزی که با نازِ نگاهت شاعرم کردی
به جای باده می نوشم غزل های زلالت را
هنوز ای شاخه ی پُرگل خدا داند پشیمانم
که مثلِ ساقه ی پیچک نپیچیدم نهالت را
بدونِ رویمهتابت فضایخانه تاریک است
نگیر از من عسل بانو تماشایِ جمالت را