20 دی 1395
دیشب که شکوه ام را با ماه کرده بودم
تک تک ستاره ها را آگاه کرده بودم
آشفته شد سه تارم از شرح روزگارم
از بس که ناله های جانکاه کرده بودم
همسایه ردّ شد امّا نشْنید هق هقم را
ای کاش درد دل را با چاه کرده بودم
درد و دریغ و افسوس آمد به پیشوازم
گویی که قوم وخویشی باآه کرده بودم
رفت و به دزدها داد تقدیر میهنم را
در نامه ها گلایه از شاه کرده بودم
از ترس تیغ قیچی در کوچه های ایجاز
محدوده ی غزل را کوتاه کرده بودم
تا بی کرانه با خود ای کاش در جوانی
بانو گلم عسل را همراه کرده بودم