28 آذر 1395
باید از فاصله ها بین دو دل پُل بزنم
پلی از همـدلی و عشق و تعامُل بـزنم
تک و تنها بـروم تـا وسط جنگل سبز
کلبه ای رو به خــدا بـا پَرِ سنبُل بزنم
روی چشمان در و روی تن پنجـره ها
پــرده ی ململی از جنس تساهُل بزنم
هر زمان باد صبا بگـذرد از پنجـره ها
بــوسه ای روی تـن ناز گِلایـول بـزنم
آنقَدر شعر پر از واژه بچینم کـه مگر
روی هر بیت غزل چادری از گل بزنم
من کــه در بحر رمَل تارِ تبحر زده ام
ســاز گیـراتـری از نغمـه ی بلبـل بزنم
شب یلـــدا بنشینم بــه هـوای رخ یار
همچنان با غــزل خواجــه تفأل بزنم
عکس بانـو عسلم را بسپارم بـه نگاه
روی چشم و لب او ثانیه ها زُل بزنم
نجیب اکرم زاده
سلامجناب قیصری عزیزبنده از هنرمندان افغانستانی هستم و یکی از شعرهای شمادر سال ۱۳۹۶ توسط یک دوست عاشق دل پاک به دستم رسید و خواهش کردن که برای این شعر آهنگسازی کنم ولی نتونستم راه ارتباطی با شما پدا کنم اگر امکانش است برای من شماره بنده شماره تماس تان را بگذارید تا با شما در تماس بشم